رمانى از کن کیزى (١٩٣۵-۲۰۰۱) ، نویسندۀ امریکایى، که در ١٩۶٢ منتشر شد. گویندۀ داستان، شخصى که خودش در تیمارستان بسترى است، با اولین جملاتش حال و هواى کابوسوار این تیمارستان و حوادث کتاب را براى خواننده روشن مىسازد. این تیمارستان در نظر خواننده به صورت تشکیلاتى براى سرکوب و تلقین زیرکانه جلوهگر مىشود که بسیار خوب کار مىکند و همۀ ساکنان درماندهاش را تسلیم کرده. شوک الکتریکى و عمل جراحى لوبوتومی مغز از جمله وسائل سرکوب بشمار مىآیند.
ریاست این سازمان در دست سرپرستار یا «بیگ نرس»، زن چاقى با هیکل بىقواره و ترسناک است. پس از گذشتن صفحاتى از کتاب، مک مورفى، قهرمان داستان، مرد چهارشانه و تازهواردى که بلند و بىپروا مىخندد، در مقابل او قد علم مىکند.
ادامه این مطلب از وبگاه #یک_پزشک را در این لینک ببینید.
تربیت کودکان از همان بدو تولد حائز اهمیت است و حتی پدر و مادرها باید بدانند چگونه با نوزادشان رفتار کنند. گاهی اوقات روش تربیتی والدین به بن بست میخورد و به طور مثال پدر و مادر نمیدانند چگونه عادت کودشان را ترک دهند و یا آداب مهمانی رفتن را به او بیاموزند. در این شرایط استفاده از کتاب های مناسب در این حوزه می تواند راهنمای قابل اعتمادی برای والدین در تربیت فرزندانشان باشد.
کتاب «والدین به فرزندان خود چه بیاموزید» نوشته مهین پاک نژاد ازجمله این آثار است که به تازگی از سوی نشر حوا منتشر شده است. این کتاب با استفاده از نظرات گوناگون روان شناسان، استادان و معلمان بزرگ تعلیم و تربیت نوشته شده است و هدف از تالیف و ارائه آن ارتقای توانایی های والدین برای شناخت مراحل رشد کودک و وظایفی است که در هر دوره به عهده آن هاست تا بتوانند فرزندان صالح و شایسته ای تربیت کنند.
ادامه این مطلب از وبگاه #دکتر_سلام را در این لینک ببینید.
کتاب آدم ها، مجموعه ای از داستان های خیلی کوتاهه که هر کدوم یه تیکه از زندگی یک آدم رو تو نهایتا سه صفحه توصبف میکنن. بعضی هاشون عجیبن، بعضی هاشون خیلی ساده ان و بعضی هاشون شبیه زندگی خود ما هستن. بعضی از این آدما رو به اسمای بامزه صدا میکنن، مثل جلال دلقک، حسن شلغم، خسرو خرگوش و حمید دراکولا. بعضی هاشون هم اسمایی دارن که هیچ به زندگیشون نمیخوره، مثل سلطان که ” تضاد عجیبی بین اسم و کارش بود.” و این که خیلی از داستان ها تو فضای جنگ و جبهه هستن.
داستان ها انقد کوتاهن که تو هر فرصتی میشه خوندشون، مثل یه ستون از روزنامه. ولی به خاطر همین کوتاهیشون تقریبا هیچ داستانی آدم رو غرق فضای خودش نمیکنه.
ادامه این مطلب از وبگاه #رنگی_رنگی را در این لینک ببینید.
زنی خبرنگار که بعد از چند مصاحبه با مرد شماره یک فرانسه اخت میشود، به او خو میگیرد و همسرش میشود اما بعد از مدتی متوجه خیانتهای همسرش و دوستی او با زنی دیگر – گیه، بازیگر فرانسوی- میشود. به همین دلیل هم از فرانسوا اولاند جدا میشود، عنوان بانوی اولی را از دست میدهد اما خبرنگار میماند و داستان زندگیاش، از زمان آشنایی با فرانسوا اولاند تا دوران جدایی و حتی بعد از آن را به تصویر میکشد. این خلاصه آنچیزی است که در «برای این لحظه متشکرم» اتفاق میافتد. یک اتفاق واقعی که شحص اول حکومت فرانسه را مردی هوسران معرفی میکند و تصویری خیلی نزدیک از او ارایه میکند. این کتاب را که دو روز بعد از چاپش ۲۰۰ هزار نسخه در فرانسه فروخت را حتما بخوانید.
کتاب برای این لحظه متشکرم را چه کسی نوشته؟
والری تریویلر این کتاب را نوشته است. او خبرنگاری سیاسی بود که به خاطر نوع کارش از زمانی که اولاند هنوز رییسجمهوری فرانسه نشده بود با او نشست و برخاست داشت، مصاحبه میکرد و… . آشنایی آنها در نهایت به ازدواج کشید و بعد با خیانت اولاند به والری، بانوی اول فرانسه، عنوان پرطمطراقش را با لقب «نویسنده یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ فرانسه» تاخت زد.
ادامه این مطلب از وبگاه #چی را در این لینک ببینید.
صادقیه در بیات اصفهان کتاب عجیبی ست. شمارهی صفحه ندارد، چیدمان متن در آن به شکل معمول نیست و مقدمهی آن هم یادداشتی ست با عنوان «طرز خواندن». این کتاب اثر کیوان طهماسبیان است و نشر گمان آن را در ۱۰۶ صفحه، بهتازگی با قیمت ۱۲هزار و ۵۰۰ تومان منتشر کرده. بهترین معرفی برای این کتاب، احتمالاً، همین تصویر است و متن مقدمهی آن که در ادامه (مطابق با رسمالخط کتاب) میخوانید.
طرز خواندن
متن روی بهرام صادقی، یعنی نه فقط بهرام صادقیی در متن، که متنشدهی بهرام صادقی، لاجرم باید شکل خودش باشد: بیقرارِ فرّارِ سرگردانِ حاشیهها، و تکهتکه، ذو به «مقصدهای نامعلوم»…
پس در بیات اصفهان نواخته شود که میگویند نغمهایست گاه شاد و گاه غمگین، برای قبل از طلوع، رنگش سبز، و عنصرش آتش…
پس صفحهها ـ تو بگو سبز، سبزِ بیات که بوی نای ملالِ فروبهای اصفهان بدهد ـ تقسیم و حاشیهدار میشوند، تا خطوطِ یکنواختِ موازی، خطوطِ ملالاورِ قانون، انبوهتر شوند…
پس بهتر است خواننده کُند بخواند و سنگر و قمقمههای خالیی بهرام صادقی مدام دمِ دست باشد، تا پریدن از متنی به متنِ دیگر عادت شود؛ و نیز عادت شود، بر سطحِ صفحه، از صدای درشتترِ متن پریدن به صدای ریزترِ حاشیهها، که مثل زمزمهی یک خود با «خودِ» دیگرش غرقِ گفتوگوست ـ با متن: متنی که در پوست خود نگنجد و از خود مدام بزند بیرون، به حاشیه…
ادامه این مطلب از وبگاه #خوابگرد را در این لینک ببینید.