«چهارده ساله که بودم؛عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم، او پشتش به من بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود؛ از بس زیبا و معصوم بود! شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد. با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بودکه به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت. از آن روز،کارم شدهر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی! تمام خرجی هفتگی ام برای نامه های سفارشی می رفت. تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز یک نامه سفارشی برای خودم میفرستادم که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود ….»
ادامه این مطلب از وبگاه #چی را در این لینک ببینید.
جومپا لاهیری در ایران نویسنده شناختهشده و پرطرفداری است. آنقدر محبوب که کتابهای خانم نویسنده را چند مترجم معتبر به فارسی برگرداندهاند. اولین مجموعه داستان او به نام «مترجم دردها» به همین نام با ترجمه امیرمهدی حقیقت و با نام «ترجمان دردها» با ترجمه مژده دقیقی به بازار آمد. کتابی که برنده جایزه پولیتزر شده بود. او مجموعه داستان دیگری هم دارد که با ترجمه امیرمهدی حقیقت به نام «خاک غریب» و با ترجمه گلی امامی به نام «به کسی مربوط نیست» به فارسی ترجمه شده است. تنها رمان لاهیری هم «همنام» نام دارد که امیرمهدی حقیقت آن را ترجمه کرده. لاهیری ده سال بعد از رمان اول، بالاخره دومین رمانش را نوشت؛ رمان «گودی» که حق چاپ فارسی آن به طور رسمی به امیرمهدی حقیقت و نشر ماهی سپرده شده است. رمانی که مثل هویت هندی-آمریکایی لاهیری از هند به آمریکا پل میزند و داستان از هند شروع میشود و به آمریکا میرسد.
ادامه این مطلب از وبگاه #چی را در این لینک ببینید.
کتاب مادربزرگت رو از اینجا ببر شامل چند تا داستان کوتاهه که پره از آدمای عجیب غریب با زندگی های عجیب غریب و اتفاق های عجیب غریب . اتفاقای غیر قابل پیش بینی و خنده دار و به فکر فرو برنده! از اینجور کتاباییه که تا هر داستان رو تموم نکنی نمیتونی کتاب رو کنار بذاری. پر از جزئیات و توصیفه که آدم همه ی صحنه ها رو راحت تصور میکنه. از نکته های خیلی مثبتش ترجمه ی فوق العاده خوبشه و اینکه هر داستان نهایتا بیست صفحه است که هرکدوم رو میشه تو مسیر روزمره تو اتوبوس خوند.
ادامه این مطلب از وبگاه #رنگی_رنگی را در این لینک ببینید.
کتاب «نهنگ تاریک» دومین کتاب سعید بردستانی ست. اولی اسمش «هیچ» بود. و داستانهایی داشت که هوشمندانه نوشته شده بود. بومیگراییِ داستانها آدم را سر ذوق میآورد. ولی معلوم بود که اولِ راه است. اما به او امید بستم و میدانستم که این آدم بیحاشیه، محجوب و خودمانی درصدد آن است که خودِ واقعیاش را پیدا کند. حالا که کتاب دومش را خواندهام، فهمیدم که اشتباه نکردم.
ادامه این مطلب از وبگاه #خوابگرد را در این لینک ببینید.